یک. fluctuation در موضع نسبت به یک نفر در شرایط ثابت برای من آزاردهندهست. مثلاً وقتی صحبت میکنیم و امیر یهو و واقعاً یهو استحضاش میگیره، فوقالعاده عصبانی میشم و راهحل جدیدم اینبار انفعال نبود و آزار متقابل بود که شرایط رو برای من بینهایت بدتر میکنه چون مجبور میشم خودم نباشم. انتهای قضیه راحت نبودن با کسی هم طرف رو ندیدن و نزدیک نشدن به حوالیشه و اغلب به "به خیر و سلامت" منتهی میشه متاسفانه.
|دو و سه. لوث شدن عبارت "تسامح و گفتوگو" تویه یه جمع شش نفره تعجببرانگیزه. اجتماعی که بیست دقیقهس شکل گرفته و به عبارت "تسامح و گفتوگو" نیشخند میزنه و مسخره میکنه، ولی اونجا جمعی رو دیدم که یک نفر شاید چند ساله که داره همین دو تا کلمه رو تکرار میکنه. "تسامح و گفتوگو". بینهایت برام تعجببرانگیزه این سطح از اعتماد به دو واژهای که تحمل کردنش خودش سخت و جانکاهه، از این بابت که این دو واژه طرف دیگه دارن، یعنی اینکه وقتی معنا پیدا میکنن که یک سمت قضیه "جاندار دیگهای" نشسته/ایستاده/عصبانیه/خندونه/بیخیاله و غیره. اون سمت قضیه گاهی فردیه که پیشفرضای ذهنیِ و تجربهی زیستهی عمیقاً متفاوتی داره از ما و درک کردن این اوضاع کار آسونی نیست.
|چهار. همین که جواد رو آوردن دست منو بازتر میکنه و از این بابت خوشحالم. از طرفی شرایط برام سختتر شد، با حدود یک سال وقت گذاشتن نمرهی شش و نیم از ده راضی کننده نبود. توقع من خیلی بالاتر بود ازشون و این نشون میده صرفاً وقت گذاشتن زیاد نیست که کار رو احتمالاً بهتر میکنه، باید به فکر چارهای دیگه بود. شاید Maximalism و اون فرآیندی که تویه draft اول توضیح دادم چاره کار باشه یا بهتر کمک کننده باشه.
|پنجم و ششم. من با دو نفر از peak حوزه خودشون صحبت کردم، peak ایران. نوع گفتوگو عجیب بود. من دست بسته نبودم و گاهی جلوتر حتی. البته جلوتر در حوزه علم و نه هنر. فکر میکنم تویه هنر همراهی خوبی کردم. :))
|هفتم. قطعاً یادم نمیره پنج سال پیشـو، شبکه چهار داشت نمایشگاه رو نشون میداد و من ذوق میکردم برای سالا و وقتایی که اونجا خواهم گذروند و بالاخره شد که تجربهش کنم. ممکن بود اصلا اتفاق نیوفته ولی خوشحالم که تویه شرایط درستی رفتم. وقتی رفتم که احساس میکردم مقداری درسته وضعیتم.
درباره این سایت