[وقایع زیر برای ماندن و یادآوری ثبت شدهاند، احتمالا برای شما معنای خاصی ندارند.]
OA تایید کرد که piece of shit هستن و واقعا هستن، با اغماض. وویس جلسه رو گوش کردم و اون قدری که فکر میکردم بد نبود ولی قطعا عجیب بود. مثل جرج که به موقع نمیتونست جوابِ "نادرستی" رو بده، منم عاجزم. فکر کردم که چه جوابایی درخور عکسالعملشون بود و چندتایی دست و پا کردم و قانع شدم که حق، با نسبت قابل توجهی با من بوده. اِنی وِی؛ تصمیم گرفتم ملایمتر شم. جلسه با «خ» و «ت» آروم و منطقی طی شد. بینهایت شیفهی «ت» شدم، به قول میلاد از اِن تاشون بالاخره یه منطقی و درجه یک باید وجود داشته باشه.
چیزی که باید یادآوری کنم، این نکته مهمه که تا الان با هر کسی خارج از حدود دانشگاه صحبت کردم، پیگیری کرده و روی خوش نشان داده، اما مرتب کردن افکار برای انجام دادن مثلاً خواندنیها ضرورتیه که انجام ندادنش برام ایجاد حس بیهودگی میکنه.
درباره این سایت