[وقایع زیر برای ماندن و یادآوری ثبت شدهاند، احتمالا برای شما معنای خاصی ندارند.]
OA تایید کرد که piece of shit هستن و واقعا هستن، با اغماض. وویس جلسه رو گوش کردم و اون قدری که فکر میکردم بد نبود ولی قطعا عجیب بود. مثل جرج که به موقع نمیتونست جوابِ "نادرستی" رو بده، منم عاجزم. فکر کردم که چه جوابایی درخور عکسالعملشون بود و چندتایی دست و پا کردم و قانع شدم که حق، با نسبت قابل توجهی با من بوده. اِنی وِی؛ تصمیم گرفتم ملایمتر شم. جلسه با «خ» و «ت» آروم و منطقی طی شد. بینهایت شیفهی «ت» شدم، به قول میلاد از اِن تاشون بالاخره یه منطقی و درجه یک باید وجود داشته باشه.
چیزی که باید یادآوری کنم، این نکته مهمه که تا الان با هر کسی خارج از حدود دانشگاه صحبت کردم، پیگیری کرده و روی خوش نشان داده، اما مرتب کردن افکار برای انجام دادن مثلاً خواندنیها ضرورتیه که انجام ندادنش برام ایجاد حس بیهودگی میکنه.
این کار دو قسمت اساسی داره، که قسمت اول انجام شد. قدمهایی که تویه این مرحله برداشتم همگی مبنای قابل توجهی داشتن، به نظرم همگی درست بودن و به جا. انجام دادن دو قسمت از یک مقاله کلی، نوشتن اصول کلی و پایههای جهانسازی و سه ماه وقت گذاشتن برای کامل کردن اپلیکیشن فرم. شاید بشه اینطوری گفت که کیفیت مجموعهی این سه کار در این مرحله، جیزی نزدیک به چهل و هشت درصد مطلوبیت در فانکشنلیتی و افیشنسی داشت، اما به نظرم منطقیترین راه بود.
همراهی س، بخشی از کارو آسون کرد، یادم نخواهد رفت، موقعیو که زنگ زد. کاملا کلافه بودم و به زور داشتم میرفتم سلف. و واقعاً pepped me up، و اصل ماجرا که حقیقتاً gistی از همهی نامربوطهایی بود که به نوعی بهشون مبتلا شده بودم، در واقع قراره که مجموعهای از alternative هایی که برای تسکین درداصلی استفاده میکردم به کار بیان، و استفاده بشن. در واقع همینها به من shadeی از nerd بودن میدن که احساس می کنم بخش قابل توجهی از impression هایی که روی OA گذاشتم حاصل همین mindset بود.
و در مورد نتیجه، که بازی دو سر برده، احتمالاً. احتمال تجدید درخواست نسبتاً کمه، در صورت عدم اقبال. باید دید و منتظر ماند. هفت هفته دیگر.
همین.
تعدای دلیل مسخره و کمی صحیح، گفته شد؛ تعدادی دلیل مسخره و کمی تا قسمتی صحیح، گفته نشد. می تونم بهشون ماهیت اینجهانی و دگرجهانی بدم. و چیزایی که همیشه "میدل گروند" هستن و همراه من. موضوع امّا، قابلِ توجه کردن هست، و اون هم میل به contributeکردن به غیراز خوده. خواست جاودانگی و هر نوع لیبیل دیگه ای منوط به پذیرفتن زندگی نکردن تویه خلاء ه. من ولی همیشه به این قضیه فکر می کردم و می کنم که چطور به چیزی غیر از خودم نیکی برسونم. اقدامی نکردم چون اقدامی درخور نداشتم، ولی شروع این بازه می تونه محک خوبی باشه برای "بعضی چیزا". So far,So Good.
می تونم بگم که اوضاع تقریبا استیبل شده، میشه چند قدم جلوتر رو حدس زد. من اما سعی خواهم کرد the worst case scenario رو در نظر بگیرم. باید همین کارو انجام بدم. وورست کیس سناریو.
×سرواژههای سه تایی به علاوه x.
×پروپوزال
درباره این سایت